یار آفتاب

کمتر از ذره نه ای پست مشو، مهر بورز

یار آفتاب

کمتر از ذره نه ای پست مشو، مهر بورز

اختلاف فرهنگی

سر کلاس نشسته ام، کمی در هپروت، سعی می کنم تمرکزم را روی کلمات استاد حفظ کنم. یک قاصدک، از آنها که در ایران نماد خوش خبری اند نمی دانم از کجا پیدایش می شود. ناخودآگاه به روال همیشه لبخندی می زنم و دعا می کنم به طرفم بیاید. استاد که مردی است تنومند و سرخ و سفید، با چابکی ای که انتظارش را نداشتم، به طرف قاصدک خیز برمی دارد. همان طور که ایرانی ها پشه را در مشت می گیرند، قاصدک نگون بخت را میان مشت بزرگش فشار می دهد.  

فقط حیران نگاهش می کنم. دوست دارم ازش بپرسم مگر چه آزاری داشت؟!

 

نظرات 7 + ارسال نظر
رها چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:11 http://freevar1.persianblog.ir

نوفهمند اصلا اینها

جوجه رنگی چهارشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 18:00 http://waveofocean.blogsky.com/

چندروز قبل توی حموم خونه قاصدک بود!فک کن.بعد به خاطر خروج آب از لوله هی جا به جا میشد.به جان خودم عین یه موجود زنده.
منم اولش ذوق زده شدم بعد ترسیدم بعد هم گفتم دلش شاید آب بازی بخواد این وجودی که شده قاصدک اومده حموم و با آب هم این ور و اون ور میره.آب پاشیدم روش.شد یه قاصدک خیس!
این بود تجربه ی خاص من از یک قاصدک خاص!بار بعدی بهش یادآوری می کنم که می تونست به جای آب یه دست چاقالو بگیردش!

قاصدک بی نوا رو خیس کردی؟ دلت اومد؟ فکر نمی کنم بار دیگه قاصدکا بیان سراغت! مگه این که بخوان در مورد نحوه ی مرگ به نظرشون احترام بذاری! عین موجود زنده!

مهرگان چهارشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 00:33 http://mehraeen.blogfa.com

بعد قاصدکه رو میگرفتیم میذاشتیم کف دستمون وانگار که پست دی اچ ال باشه (!!!)چشم به چشماش میدوختیم و با حالتی فیلسوفانه و مشتاق ازون بنده ی خدا می پرسیدیم : قاصدک !هان! چه خبر آوردی؟ ...
همچین کودکان نخبه و فهمیخته ای بودیم ما!

هیچ وقت فک نمیکردم یه هیولایی پیدا بشه فانتزیمو مثه یه گوریل گامبو له کنه!

دقیقا زدی تو خال! اتفاقا اون موقع یاد کسی بودم و داشتم با این وسوسه مقابله می کردم که جلوی جمعیت یه همچین کاری بکنم! که هیولا پیداش شد و باقی قضایا که نوشتم...
این فانتزی ها دقیقا از کجا به مغز ما تزریق شد؟ نه واقعا؟!

رها از چارچوب ها پنج‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 00:28 http://peango.persianblog.ir/

یاد این ترانه ی ابی افتادم :
مث پروانه ای در مشت
چه آسون میشه ما رو کشت
.
سلام

سلام به روی ماهت نیکا. چشم ما روشن!
ابی ... دقیقا. بعضی وقتا بهترین تعبیرها رو میشه از ترانه های ابی پیدا کرد. یا از شاملو. یا از فروغ.

نگارنده چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 17:29 http://30youngwoman.blogsky.com

دیوانه ایم همه مان ..لابد روی اعصابش بوده، یا اینکه عصبانی بوده زورش به این رسیده

همه مان را خوب گفتی فاطمه. شاید.

جوجه رنگی سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 21:48 http://waveofocean.blogsky.com/

تو و عالم هپروت سر کلاس؟گاهی فک می کنم نمی شناسمت!
قاصدک لطافتش خوبه و اینکه این جور نرم و سبکمیره و نمی فهمی کی اومد کی رفت مث یه رویای دلفریب و آروم!یا مث عاشق شدن!
مگه پشه آزارش چیه؟خدایی جای هیچکدوم مشت آدم نیست.

خانوم اجازه؟ فقط چند لحظه بود. ببخشید
جوجه رنگی خصلتش اینه که لطیف باشه و لطافت رو بشناسه و قدرش رو بدونه. و اما پشه ... باید اینجا باشی بدونی پشه یعنی چی!

ماهی سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 13:07 http://binoo.persianblog.ir

حتما فهمیده حواست پرت شده قصد بدی نداشته.

ای مثبت اندیش! ای طرفدار تمرکز در کلاس!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد